عکس های پدرام کریمی و پسرش

عکس های پدرام کریمی و پسرش

عکس های پدرام کریمی و پسرش عکس پدرام کریمی و پسرش عکس های جذاب و دیدنی از آیین کریمی فرزند پدرام کریمی مجری خوش چهره و توانای تلویزیون ، برای مشاهده این …

عکس امیرمحمد زند و مادرش

عکس امیرمحمد زند و مادرش

عکس امیرمحمد زند و مادرش عکس امیرمحمد زند و مادرش امیرمحمد زند بازیگر خوب و توانای تئاتر ، تلویزیون و سینما عکسی از خود و مادرش منتشر کرد ، برای مشاهده این تصویر …

عکس ماندانا سوری و مادرش

عکس ماندانا سوری و مادرش

عکس ماندانا سوری و مادرش عکس ماندانا سوری و مادرش ماندانا سوری بازیگر خوب و توانای تئاتر ، تلویزیون و سینما عکسی از خود به همراه مادرش منتشر کرد ، برای مشاهده …

عکس کودکی شهره لرستانی

عکس کودکی شهره لرستانی

عکس کودکی شهره لرستانی

شهره لرستانی بازیگر توانا و با سابقه تئاتر ، سینما و تلویزیون عکسی از دوران کودکی خود منتشر کرد ، برای مشاهده این تصویر در ادامه با وبسایت پارسی سرا همراه باشید.

عکس کودکی شهره لرستانی , بچگی شهره لرستانی , نوجوانی شهره لرستانی

شهره لرستانی در سن یک سالگی

شهره لرستانی با انتشار تصویر بالا نوشت :

من در یکسالگی….???????کوچک بودم و با چشمانی کنجکاو جهان را می دیدم…. و جهان برایم همان مزرعه خشخاش پشت حیاطمان در بروجرد بود…که دزدانه از دیوار و پرچین ها می گذشتیم تا خشخاش های تیغ زده را که پوک و پراز دانه بود به دونیم کرده و به دهان بریزیم !

???آی بچگی ..???چقدر زیبا بودی ای ماه آسمان ، در شب های همدان، آن هنگام که از شیشه های رنگی داروهای به اتمام رسیده پدرم ترا تماشا می کردم …و چه دنیای امن و هولناکی بود شبهای تابستان در بالکن توی رختخواب یخ کرده خوابیدن

و به ناگاه صدای شبگردان کوچه گرد که با اوایی کشدار و خاص و حزین در تاریکی به یکدیگر پیام امن بودن کوچه را می دادند….و من آن روز گاران امن بودم اما از صدای شبگردها بشدت می ترسیدم ….با تمام وجود می دانستم که از بودنم ، مقصودی است و کاری در دنیا باید انجام دهم …..

اما از راز آتش مقدسی که در قلبم همیشه روشن است و مهر و عشق می پراکند ، انروزها هیچ نمی دانستم….فقط با چشمانی کنجکاو همه را می دیدم …..و آدمها برایم سر شار از جذابت و تنوع بودند…..از دیدن، شادمانی های کوچک حظ بصر می بردم …

دنیا و اتفاق هایش برای من همیشه ، به مثابه یک جشن بزرگ بوده است….و همه وقایع و اشخاص و قصه ها باور کردنی و جدی!!! ???????خدا می داند که بین سالهای پنج تا هفت سالگی چقدر دلم می خواست با یک جعبه میوه و چند باطری ویکسری خرت و پرت توی همان بهار خواب بزرگ موشکی بسازم

و با آن به فضا روم …. و چقدر ساعتها زیر افتاب رنگ پریده بعد از ظهر های تابستانها … وقت صرف کردم چون همیشه می خواستم با آن به سفری دور و دراز بروم !!! غافل از این درک که حالا می دانم بزرگترین سفر هر ادمی سفر به درون خویش است …

آخرین بروز رسانی در : چهارشنبه 3 مهر 1398
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام پارسی سرا و لینک مستقیم بلا مانع است.